جدول جو
جدول جو

معنی دسته ماس - جستجوی لغت در جدول جو

دسته ماس
دستگیره، آلت دست بازیچه، بهانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دسته دار
تصویر دسته دار
هر چیزی که دارای دسته باشد مانند کوزه و سبو، سردسته و فرماندۀ دسته ای از سپاه
فرهنگ فارسی عمید
(رَ سَ گُ سَسْ تَ / تِ)
دارای دسته. دارای قبضه. که جای گرفتن و برداشتن دارد چنانکه در ظروف و برخی آلات و ابزارها. مقابل بی دسته.
- طای دسته دار، طای مطبقه. طای مؤلف.
، دارای گروه و طایفه. که جمعیت و افرادی در اطاعت و فرمان دارد، سپهبد و سرلشکر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ)
مرکّب از: دستۀ فارسی + جات هندی، به معنی قوم، جمع واژۀ دسته. گروهها. طائفه ها
لغت نامه دهخدا
آنچه که دارای دسته است دارای قبضه مقابل بیدسته: صندلی دسته دار، فرمانده سر لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
چوب بالای پادنگ که پادنگ کوبان برای حفظ تعادل آن را نگه می
فرهنگ گویش مازندرانی
دست گیره، پارچه ی کهنه، انبر، گیره و هر چیز دیگری که بتوان
فرهنگ گویش مازندرانی
دستگیره
فرهنگ گویش مازندرانی
فرومایه خسیس
فرهنگ گویش مازندرانی
برای ما
فرهنگ گویش مازندرانی